۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

داشت کاتانای خواب سیاه رو میچرخوند که یکهو خورد به گلدون آقای صورتی وبا گلدون شکسته پخش زمین شد. اینترعکشنی که از یکی از موجودات داخل گلدون دیده شده صدای جیغی بود که به گوش رسید .... چون آنها هم زیر سقف شیروانی گلدان صورتی آقای آبی خواب بودند و فکر میکردند زلزله شده باشه تا اینکه با بیخانمان شدن خویش فریاد و زاری سر دادند تا آقای آبی با نگاه خشمگینی گفت صورتی برو گمشو بیرون و این کاتانا را هم با خود ببر مرتیکه الدنگ . آن موجودات کوچک بامزه که بیشتر شبیه دلقک ماهی های آدم نما بودند گریه میکردند هم چنان و چنان صدایی راه انداخته بودند که نمیتوانید حتی تصور کنید . صورتی از اتاق بیرون رفت که متوجه شد یکی از آن کوچولوها روی شونه اش در حال شیرجه رفتن به یقه اش تلاش مضاعفی انجام میده و با نگاه خیره ای زل زد تو چشمای صورتی و گفت تو یک پلنگی و همین الان با این کاتانا اتاق مسخره ی آبی رو از وسط نصف میکنی . صورتی خنده ای کردو مثل پشه پرتش کرد پایین و رفت سمت ماشینش تا برگشت دید که به تار عنکبوتی چسبیده و احساس میکنه دم درازی در آورده با اون زد عنکبوت بنفشش رو شل و پل کرد . برگشت سمت کوچولو و به جای خانه ی صورتی فرق سر اونو دو نیم کرد وبست نشست و  سیگاری کشید .

پ.ن: میدانم میدانم فوق العاده مزخرف بود . بعد از مدتی پاکش خواهم کرد . نوشتم تا در ذهنم داشته باشم چیزهایی رو و از ذهنم دور کنم چیزهای دیگری رو .

هیچ نظری موجود نیست: