۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

شرایط کسی تا حدودی شبیه من طوریه که برای مرگ ، تحقیر میشه طوری که بی کمک نمیشه خودکشی کرد .
در واقعیت اگر خدایی وجود داشت باید تا حالا در جهنم روی میز کافه ای مشغول بودیم .‌ دیر و زود همه بچه ها در عرض یک شب بزرگ میشند و مطمین میشیم که از پی خودشون بر می آن.  هر چه زودتر این اتفاق بیفته زودتر میمیرم 

۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

زمانی که از درون میگندید ، می خندید .
زمانی که می خندید دیگر نتوانست مفهوم در حال چرخش باش تا به نقطه عطفی در زندگی ات برسی را دیگر درک نمیکرد.
دلیل این همه بوی تعفن چیست ، که مجذوب زیبایی میشویم و از درون بدن جسمانی به مرگ میرسیم ؟

پ.ن : انسان هایی هستند که معمولی ،‌معمولی شبیه شان هستیم و حتی گاهی فقط مسیرهای در چرخش را بارها دور میزنیم . کجاییم که بشود دیگر عادی بود معمولی؟