۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

در واقع خیلی دوست دارم پستهای چند خطی ام ک این تو یه جایی بین فکرها  همش در حال وول خوردنند رو مرتب کنم و برای اولین بار بنویسمشون ولی نمیتونم. دیگه حرف کمتر میزنم، کمتر از کم ِ گذشته های پیش حتی .کمتر از چند ماه و چند هفته پیش، بندها جاشون رو به کلمه ها دادن و کلمه های من هم تک تک و تنها یکی در میونِ دیالوگهایی که با خطوطی که بین زمین و زمانش رد و بدل میشه وظیفه رسوندن لپ کلام رو به دوش میکشند وجود دارند. و نميدونم دیگه چطوریاست گفتن و نوشتنش و بیان کردنش .نميدونم. حتی نمیدونم اگه همین فردا معجزه ای بشه شهاب سنگی بخوره به زمین و پرت بشم به بیرون از این جایی ک زندانم شده و  من یه نفر یه اشنا یه دوست یا نادوست ببینم چی باید بگم؟گول میزنم خودم را که  سکوت واقعا یک زبانه و ما همه بیمارانی هستیم نا آشنا به اون.
تنها راه درمان مردن و هنوز انتظار میکشم . تو دوست خوب ِ راه دور شاید اینجارا بخونی بدون که متاسفم هنوز انتظارش رو میکشم. نباید اینطور انتظارکشید، مدتهاست که واقفم.متاسفم.  زوال من با هستی درنیفتاد با زمان جنگيد.

۱۳۹۴ آبان ۱۷, یکشنبه

ما حاصل تمام بی حوصلگی هایی های ایرلندی هایی هستیم که به نمایش دوره معاصر نگاهی تازه کردند. از بکت ها تا مک دوناهایی که نخوندیم. ما اما فقط نتیجه ی خستگی هاشون هستیم نه راه به جایی بردیم نه وصف شدیم.