۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

خواننده ی نوشته ی خود باش .

به نوید عزیز
خواستم خصوصی بنویسم دیدم نمیشود . انگار باید به خودم هم بگم که وقتی موضوع دردناک تر از حد طاقت ما میشد هیچ کاری نمیشود کرد برای همین وقتی مینویسیمش برمیگردم باز میخوانم و میخوانم ببینم قضیه واقعا چی بود ؟ گاهی برمیگردم پست های قدیمی را میخوانم و به خودم میگم که ای بابا این چیه ؟ من نوشتمش؟ چرا؟ کی و چطور؟گریه کردم ؟ درد داشت؟ بد بود؟ خوب بود؟ مثل همین امروز دوباره و دوباره و دوباره . میبینم نه . هیچ طوری نیست .فقط نوشته ها دوباره من رو آشنا میکنند با هزاران هزار خط فکری دیگرانی که مثل من اینجارا میخوانند . خودم هم عصبانی و کفری میشم از دست نویسنده اش و حق میدم اینجا سکوت اختیار کند و سیگار بکشند و به من هم بهانه ی کشیدن بدهند دی: و باز بخونم و آخرش ببندم و برم . من هم همین کارو میکنم چون من هم هیچ کاری نمیتوانم بکنم . جز تشکر و تشکر .
تشکر از شما عزیزانی که هیچ کدوم همدیگر را نمیشناسید ولی من شما را میشناسم . ممنون .
راستی بگم اسماتونو؟ بگم ؟ بگم؟ 

هیچ نظری موجود نیست: