۱۳۹۲ مهر ۲, سه‌شنبه

خمیردندان سرجاش بود اما مسواک نبود . آقای آبی همه جارو گشت. خانم دستمال،آقای سطل، خانم چنگال و آقای قاشق، اقای چاقو، اقای ماهی تابه، خانم حوله و ...  همه جارا گشتند اما نبود . مسواک رفته بود یه جای دور ِ دور .  آقای خمیردندان نشست گریه کرد و اقای ابی ناراحت بود . حالا دهان اقای آبی نگران میکروبها بود و آقای خمیر دندان بیچاره ...  ولی کاری نمیشد کرد . مسواک غیبش زده بود . بله ! مسواک انجا را ترک کرده بود . شما میدانید چرا؟ به خاطر زنبیل . بله به خاطر مسواک بعدی ای که زنبیل گذاشته بود جای او.
پ.ن: اعلام آمادگی خود را سر جدم، سر کچل خودم حتی ،میدارم برای مناظره ی تمدن ها !

هیچ نظری موجود نیست: