۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

لب های سرخمان میگفت

ردهای خیلی ساده و  خیلی گودی که کنار جاده ی برفی باقی گذاشته بود را دنبال میکردم که با سرفه های پی در پی درد سینه ی من خیلی رنگین تر از آن چیزی بود که خونم رو بالا می آمد رنگین میشد. کار ما یا نقد شدن بود یا به نقد کشیدن همه ی ذهنهای خدایی ِ روی زمین . ما شدیم اربابان زمین که خون هدیه میدهند به افسانه ها. ردهای برف راهنمای ما شدند برای پیروزی نهایی . معبد سکوت نام ما بود پیروزان نهایی زمان . ما عدالت پنهان خود خواسته ی زمینیم . ما فرزندان خدایانیم . کار ما کاشتن افسانه هاست . دیدن خواب های لایه های زیرین ِ زمین که مانند سگهایی وفاداریم به عقیده ی خود . ما انسانهای تنهای مجازی هستیم . مجنونهای ماه دیده، دیوانه های آلت پرست، عاشقان طبیعت و بی پناهان انرژی های زمینی که بیمار و رنجوریم . ما دوستان مجازی هستیم که به یکدیگر می اندیشیم ولی به هم نمیرسیم.

۲ نظر:

غراب گفت...

وبلاگ خوبی دارید.
لطفا" به من هم سر بزنید!
: ))))

Unknown گفت...

:)))))