۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

برای اینکه ثابت کنید یک احمق هستید به چشم ها نگاه کنید .

The secret in thier eyes.
راز چشمهایش اقتباسی از یک داستان است که با دیدن آن انگار که یک زندگی ِ دوستی  را که خاطره های خوبش را برای خود نگه داشته است تماشا کرده ای.

داستان فیلم بماند برای زمانی که آن را دیده باشید و بفهمید که چطور میشود که راز چشمها را نتوان فراموش کرد . داستان فیلمی که با ضرباهنگ آهسته و ساده با دیالوگهایی که برای فیلم های جنایی و معمایی به نظرم زیادی ادبی است اما بسیار به جاست ادامه دارد و در حالی که در سه قسمت از  فیلم تصور میکنی که داستان به پایان میرسد و تو از روی صندلی بلند میشوی و برای چند دقیقه کوتاه تحت تاثیرش قرار گرفته ای غافلگیرت میکند و تو میگویی که قاب در قاب زندگی هایی که با چشمها زنده میشوند ،فراموش میشوند،لو میروند ، درد میشوند و ادامه خواهند داشت تا زمانی که انسانهای زندگی ات زنده باشندد،اما به این سادگی است؟ چگونه از پس بار سنگین گذشته (ها) و خاطرات گذشته (ها) بربیاییم . این که میگویم گذشته ها برای این است که گاهی زندگی انسانی در گوشه وکنار زندگی ات پیدا میشود که تو را به یاد خودت می آورد که باید اینطور میبودی که یا حس تعلق به او داری یا جور دیگر رابطه ات را در زندگی اش پیدا میکنی. گذشته ها تورا به هم پیوند که میدهد وقتی برای باز خوردشان در زمان حال روبروی هم قرار میگیرند بیرحمانه صاحب یک گونه از وجود خود میشوند : زندگی ! -  این زندگی من بود نه تو . - و تو لخت لخت نمیدانی چه کار کنی ، بگذاری رد شود یا نه ؟
فیلم را با تصور یک داستان جنایی و معمایی ساده دیدم اما بعد از دیدنش نمیتوانم از تاثیرش خارج شوم . نمیدانم چطور باید از احساساتی که بعد از دیدن اش دارم را به طور کامل به روی این تکه ی پاره ی وب بریزم و خلاص شوم . شاید بیشترین قسمت فیلم روند دنبال کردن قسمت جرم و جنایت فیلم یا داستان عشق دو شخصیت فیلم نیست که مرا تحت تاثیر خود قرار داده بلکه دیدگاه ما به گذشته هاست که اینچنین درگیرم کرده و روند نگاه ما به زندگی هایمان ،توجه مان به احساساتمان و افکار غالب و مغلوب و پیوسته ی ما آدمهای ساده این چنین که اینروزها درگیرم کرده است زخم مرا به این فیلم بیشتر میزند . ما زندگی هایی را جا گذاشته ایم که ترک آنها یا مارا از بین میبرد یا هدف مارا برای ادامه ی دم و بازدم نابود میسازد . اگر زندگی همین خاطرات باشد که برای بستن ِ گره ی سرسختانه ی جنگ میان انتقام و عدالت تنها چیزی باشد که داریم بیشک با زندگی در گذشته همیشه موافق خواهم بود . اما اینچنین نیست . من برای خود در سطوح این دم و بازدمهای امروزی دلیلی برای انتقام شاید داشته باشم اما عدالتی ندارم و زمانی که ترازوی توازن به هم بریزد آیا ادامه دادن شریف خواهد بود ؟! نه .
ما حتما دلیلی برای دوست داشتن خود از این فیلم خواهیم داشت هر کس به طور جداگانه . اثری که با پرداخت خیلی خوب ِ داستان آن حتما آن را باز تماشا خواهم کرد و شاید آن دوره فهمیدم که چه چیزی انقدر سنگین در مغزم گذشته است؟ قرار بود از فیلم و داستان آن بنویسم اما* راه راه اشتباه آمدم *و ترجیح میدهم که از*خاطرات تکه های خوبشان را بردارم هر چند که ندانم واقعی بودند یا خاطره هایی چند لایه در قاب یکدیگر مرا زنده نگه داشته اند هر چند تلخ * .

فیلم را ببینید . مهم نیست چه زمانی ببینید دوسال دیگر،الان یا بعدها ! فیلمی که با دیدنش حتما دوستش خواهید داشت و به خود قول میدهید که باید زندگی را فدای چشم ها کرد یا نه .

۴ نظر:

مترسک گفت...

خیلی وقته فیلم ندیدم .. البته ایرانی دیدما ولی ..
مشکلاتی هست در تهیه.. در اولین فرصت سعی بر تهیه اش می کنیم ..
کلی حرف بود برای نوشته های پیشین که یادم رفت ..
اگر بدانی بنده با چه مشقتی اینجا میام دلت کباب می شد و یه جایی می نوشتی که نیازی به فیلتر شکن نداشته باشه :-)
فدای شما

ديگرباش گفت...

فيلم را بايد ديد ظاهرا :-)

Unknown گفت...

بلی
فیلم را ببینید و نظر خود را بگویید بیچون و چرا
البته اگر دوست دارید :)

Unknown گفت...

تو بگو مشکل چیه من حلش کنم بیای اینجا :) جدی میگم.
فدای شما تقصیر من نیست که اینجا فیلتر است . ورد پرس و بلاگر از بیخ فیلتر دارد. یه دلایلی هست که من دیگه نخواستم اونجا بنویسم .
فیلم هم نشد تهیه کنی یه روزی دیدمت خودم بهت میدم کلا فیلم بارون میشی شاید اون زمان :)
+کامنت شما تو اسپم ها رفته بود نمیدونم چرا . تازه متوجه شدم البته . پیشاپیش پوزش موزش