۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

مدتی پیش داشتم با شخصی راجع به توانایی هایی که یک انسان میتواند داشته باشد صحبت میکرد گوش میدادم . سخن سفت و سختش این بود که به قول سارتر اگر فلج مادرزادی در مسابقه ی دو نتواند برنده شود تقصیر کوتاهی های خودش است .
اصولا من در این مواقع حرفی نمیزنم و سعی میکنم گوش کنم . به هر حال سخنهای شل و ول من انچنان که باید خوب نیست .
داشتم امروز مقاله ی دیگری میخواندم یاد حرفش افتادم . به یاد آسیب پذیری خود افتادم . از اینکه نباید سخنان این و آن فیلسوف ،استاد یا نویسنده را برای اثبات موضعی که در مقابل آن قرار داریم به کار ببریم .
همه سعی در برتری داریم . من بهترم من برترم من بیشتر میدانم من  بیشتر میفهمم من بیشترم … باشد. قبول .
اما می اندیشم که برای این برتری ما برای خود بهایی میدهیم از اندیشه ی خود مایه میگذاریم از دیدارها و گذشتن ها و تجربه ی زندگی هایی که باید زندگی  کنیم تغذیه میکنیم.
تا جایی که فرصتم  بوده گفتم که محیط و شرایط زندگی انسان هاست که آنها را تا حد معقولی میسازد . این محیط ِ مادی است که ریشه ی اول تو را تو ساخته است . اگر مثلا شخصی مانند استیون هاپکینز مثلا در ایران خودمان بود استیون هاپکینز میشد ؟
قبول دارم که حتما برای رشد باید هرشخصی خود تلاش کند و به جنگ این میدان تنها برود . قبول دارم . اما این بی رحمی نگاه و تفکر بمبارانی آنهایی را که این را میگویند و تیشه به ریشه ی خشک شده میزنند را نه .

هیچ نظری موجود نیست: