۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبه

آمده بودی بنوازیم ؟

دست بالای دست بسیار است اما در مورد زندگی من نظرم این است که کیر پشت کیر بسیار است مثل زندگی همه ی زنان و مردان دنیا . شب پشت شب تاریک است و ستاره ها خوابالود ترهستند. در پشت هر خاطره بیشترین حفره ی تاریک متحرک زنانگی یا مردانگی جای خالی لذتی را پر کرده است و هر عضوی از اجتماع کوچک تو که از راه رسیده یا تو را میبیند سخت در تلاش است برای نجات . نجات زندگی های نکبتی ِ بوگندویی که با غسلهای شبانه از چاه جمکران هم نمیتوان بازشناخت .

گاهی در کنار همه ی ساعت های تاریک زندگی ام میپرسم که قبلتر ها چگونه بودم ، با تو چگونه میشدم چطور به تخیلی ترین وقایعی که پایمال میکرد مارا میخندیدم ؟! اصلا میبود ؟ میشد ؟ شاید اگر من تو را تجربه داشتم الان با خطور این همه نکته ی اساسی از نفس کشیدن ها و نکشیدن ها روبرو نبودم . اگر من تو را میداشتم ....


پ.ن : اتفاقی الان چشمم خورد به کتاب موسیقی شانس پل استر . خود کتاب اثر شاخصی نبود برای خودم اما از عنوانش لذت میبرم موسیقی شانس یعنی نفرت بی بدیل و خشمی که تمامی ندارد . موسیقی شانس همیشه یکی دو نت فالش بیشتر ندارد فالشی که راحت گول میخوری زندگی چه لذتهایی داشته و تو نمیدانستی. موسیقی شانس پوچی نیست بلکه عنصری مهم از زندگی است که برای بقای خود به نابودی تو نیاز دارد .
موسیقی شانس من هم بیشک از همان آه و اوه های نفرین شده ای آغاز شد که پایانش شروع من بود .

۲ نظر:

دانی براسکو گفت...

کلن در مورد زندگی
نقل به مضمون از دیالوگ فیلم وانوایلدر

"زندگیُ جدی نگیر, هیچوقت از توش زده بیرون نمیری"

امیدوارم منظورُ رسونده باشم

Unknown گفت...

منظورت رو میدونم حمید جان . خیلی خوب هم میفهممش
ولی دیگه شل شدم . به قول یکی از دوستام سیستم تناسلی ادم هم یه ظرفیتی داره :)) نداره یعنی؟!