۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

مهاجرت در باب واتسلاو

15 اوت یکی از نویسنده های  شاهکار طنز سیاه که بسیار دوستش میدارم دو سه کتابی که ازش خوانده ام در گذشت: اسلاومیر مروژک . مدتی قبل در وب قدیمی ام راجع به یکی از نمایشنامه هایش *واتسالاو* برداشتی نوشته بودم که اینجا هم داشته باشم بد نیست .

مهاجرت !
صرف قعل مهاجرت در دنیای واژه ها بی شک امری میسر شدنی است که با آنچه در مرداب ذهنت نقش بسته است غریبه ای ، فعل هجران و در مسیر هجرت قرار گرفتن و از ساکن بودن به مهاجر بودن مبدل شدن گواراتر از هر نوشداروی تلخ سلامتی است . اما غیبت و جوهره ی هجران به سودی تبدیل شدن از ماهیتی وجودی به موجودیت دیگری که غریب به هم نیست با آنچه که هستی که اگر غریبه ای دور بود به ذهن هم نمی آمد . این سلوک درونی که با هجرانی بیرونی و جسمی آغاز می شود راهی است که واتسلاوهای زیادی را به خود مغموم کرده است و می کند هنوز .
در مرحله ای که از پس چشم ها در نمایشنامه ی مروژک میبینیم واتسلاو با شروعی ناخواسته مواجه می شود . ورود به دنیای آزادی جسمانی بدون خواسته ای ، (یا حداقل آنچه که ما از واتسلاو میبینم ) . به نوعی شخصیت وی را در حد سوژه ای برای طبیعت پیرامون خود تنزل میدهد. در ابتدای صحنه ما برده ای را داریم که به لحاظ ذهنی نه تنها آماده با پذیرش مهاجرت نیست که به ناآگاه وارد گردونه ی سلول بی مرز مهاجرت شده است . این مواجهه ی معجزه وار و دهشتناک وی را در برابر اولین تصمیم دوره ی تازه ی خود می گذارد . بی توجهی به غرق شدن هم بندر دیگر که عینا در مواجهه با این آزادی یک باره در موقعیت واتسالو قرار دارد و تنها شوربختی موجب گیر افتادن در امواج دریا برای او شدهاست . واتسلاو که خود را در مرحله تصمیم گیری میبیند در اولین انتخاب آزاد خود در محور مخفی کردن قرار میگیرد و به گونه ای که در آغاز مرحله ی مهاجرت ، هر آنچه از برای گذشته ی خود بوده است را نفی میکند و با این بی گذشتگی خواهان ورود به دنیای تازه ی پیش روی خود است . پر بیراه نیست اگر از هر نظر بگذاریم که پاشنه آشیل هر مهاجرت و هر مهاجری همین خود فراموشی اولیه است که پس ز برخورد با عدم وجود موانه کهنه ی خود وی را دچار خودفراموشی میکند . بدین معنی که تمام آنچه توجیه کنده ی هویت تازه ی مهاجر است همان علت ِ مهاجرت وی است . به نوعی که این هویت تازه معلول دگر دیسی اندیشه ی فرد در هویت قبلی خود است و شخص مهاجر با درک هوست قبلی خود است و شخص مهاجر با درک هوست قبلی خود و ناکارآمدی زندگی در آن هویت است که پا به دنیای هجران گذاشته است . اما این خود فراموشی اولیه موجب لغزش مهاجر میشود و بی هویتی ذره ذره در وجود وی همراه با تناقض های حل نشده ی ذهنی باقی میگذارد .
اما در مورد واتسالو شاید تا حد زیادی منطقی است که در برخورد با این دروازه ی هویت تازه در اقدامی مستعجل هویت کهن خود را با نجات ندادن هم بندری خود در زیر دریا غرق کند ، چرا که وی ناخواسته و بدون آمادگی قبلی و صرفا به علت غرق شدن کشتی در این موقعیت قرار گرفته است . نفی هویت کهن خود شروع رشته اعمالی است که در جامعه ی پیش روی خود که جامعه ای ملتهب ازتبعات بی اخلاقی اخلاق گرایان است (خانواده بات که نماد افراد اصیل هستند و قاعدتا باید مبادر اخلاق باشند اما عملا نافی آن ) انجام می دهد. اما این مواجهات بیرونی سلوکی درونی را در وی به وجود می آورد . واتسالو در شروعی شتاب زده خود را نمایند ای از والاترین جایگاه های اجتماعی معرفی میکند و یک باره با بی دفاع شدن در این جایگاه دروغی به پست ترین درجه خود را تنزل مید هد و با زندگی حیرانی جدید خود شروع هجران را به میانه می رساند . آشنای با نسل امیدوار اخلاق مراد آینده (بابی) وی را در موقعیت تعویض جایگاه نازل فعلی خود با جایگاه قبلی میکند . با این تعویض هویت احتماعی وی در انتحاب چهارم خود با سواستفاده از عدالت که والاترین منش اخلاقی از برای آرمان جامعه است خود را در موقعیت تازه قرار میدهد . این موقعیت خورده بورژوا گونه ی واتسلاو نیز وصله ی ناجور برای اندام بی مقدار وی است . این دوگانگی ما دخالت نیروهای جامعه که در حال یک پالایش در سطح جامعه هستند از قوه ای بالقوه به فهل تبدیل شده است و واتسالو به همان هویت برده بر میگردد امااین بار فراری نیز هست .. در جریان این فرار وی با هویت نیمه مانده ی خود ار جامعه ی کنونی فرزند عدالت را از غرق شدن توسط عدالت در در دنیا اشنا می شود . به نوعی واتسلاو در آخرین انتخاب خود اولین انتخاب خود را نفی میکند . عدالت که پس از روبرو شدن با ماهیت زشت عینی جامعه سرخورده شده است در صدد است که نوزاد خود را که شاید به نوعی فردای جامعه است را غرق کند . اما واتسلاو با نجات این آغاز این بار خود خواسته دست به مهاجرتی تازه میزند که در این هجران وی هویت کهنه خود را که خواستار تغییر آن است را قبول کرده و با خود به این مهاجرت می برد .

هیچ نظری موجود نیست: