۱۳۹۴ خرداد ۱۱, دوشنبه

اتاق زندگان

شمع را که خاموش کنیم حتی در تاریکی دودش را میبینی، شاید سخت اما استثنایی است ک محو شدن یک روشنایی برای دو یه چند ثانیه مه ای از خود ک سرآغاز سکوت است را باقی میگذارد. 
چرا شمع؟ چرا زندگی؟ چرا درس؟ چرا معاشرت؟ چرا مکالمه؟
چرا مکالمه‌؟ چرا صحبت؟ چرا شراکت در درد ها؟ چرا به قول انگلیسیها  let's sharing our pain
مکالمه همان دود چند ثانیه است در حقیقت، بوی گندی که از مغز آشوب زده بلند شده است و میپرسد چرا؟ آیا انصاف است؟ آیا لیاقتم این بود؟ و چطور؟
طبعا دنبال ترحم نیست اما طبیعت زندگان این است.
و سپس خط ممتد و سکوت است . خط صاف و سکوتی ک مدتهاست شروع به کار کرده و از همه جا کم کم هیاهوها میخابد و آهسته آهسته خلوت میشود و منتظر یک محرک کوچک مانده است.
و سه نقطه 
و اتمام .

هیچ نظری موجود نیست: