۱۳۹۴ تیر ۱, دوشنبه

"حامل ژنهای کثیف ."
اولین کلمه هایی ک مبهم و آروم از دهنش درومدهمین بود . باید همون اول راهمو میکشیدم میرفتم اما نکردم. زنگوله غیب میگفت؟ راهتو بکشو برو؟ شاید قرار بوده در تاریخ خاصی اتفاق خاصی پیش بیاد . شاید قرار بوده از وحشت سه نقطه های انتهایی ِ‌حک شده روی شونه ها و کپل ها و کف دست های خالی و پاهای کوتاه داستان مهمی گفته بشه اما بازسازی رویداد ها هیچ وقت اینطور به خوبی به شناخت ما از تاریکترین حادثه هایی که منتظر نقش درش هستیم گند نزده بهم.برگشت و نگاهم کرد و گفت
ایمان به شکنجه کردن و کشتن چیزی بیشتر از یک گناه به اعتقاد عمیق نصف چیزی ک میبینی نیست .

هیچ نظری موجود نیست: