۱۳۹۳ خرداد ۲۳, جمعه

La Dolce Vita خوب و شیرین غرق در غم و تاریکی .

از فلینی که به خودم حرف میزنم قصه ی  زیبایی میبینم که در فیلم زندگی شیرین با منتهای خوبی اش چهره ی نازیبایی را به من نشان میدهد . برعکس تمام کسانی که این شعار را میگویند، من میبینم که زندگی ِ شیرین به هیچ عنوان اینطور نیست و تلخی و حسرت و غم در همه جای فیلم با وجود خوشی ها و شیطنت و شادی هایش انچنان مزه دهان همه مارا گس کرده که از خستگی دیگر عادت کرده ایم ولی باز به راه خود ادامه میدهیم بی آنکه باری را از دوش حتی نزدیکترین مان بتوانیم سبک کنیم . مارچلو به این آگاه شده و دیگر دنبال هر آنچه از آرزوها و معناهایی  که از زندگی اش بوده نیست و تناقض  این روزها و شب ها را درک کرده است که زندگی را از هر دیدگاهی که تجربه میکنی، نگرشی فراتر از تفکر و افعال  ما وجود دارد  و ما در پوسته ی داخلی آن قرار داریم در حالی که از مقدار تاثیر گذاری ان هیچ  نمیدانیم . شاید آرامشی که همه ما دنبالش هستیم ،فقط نشانه ترس از قواعد این زندگی  باشد. شاید همین ترس مارا برای لذت بردن از زندگی آگاه میدارد .  برای همین است که احساس میکنم با زندگی ِ مارچلو و هزاران مشابه او طرفیم  نه فقط با یک فیلم و حول اتفاقاتی که در آن رخ میدهد .مارچلو خود ماست . اعتقادات معنوی و خرافات ، تنهایی ، آرزو ، هوس ، وابستگی همه از ماست .ما همه در آن غرقیم در عین حال که روی مرزی  به نام محدودیت به قوانین و استقلال از آن به موازات هم در حرکتیم . راه فراری نیست . اما در پایان فیلم مارچلو شاید در درون ِ خود ، معصومیت دختری که اورا ان طرف رودخانه میبیند باز میشناسد و درست به همین دلیل از تناقض زندگی اش وانمود میکند او را به یاد نمی آورد و این چنین فلینی نشان میدهد که پاکی روح پائولو دست نخورده باقی میماند ، که طعنه ای باشد به شیرینی آن . من میگویم برای بیشتر دانستن باید در عفونت نفس کشید تا شاید شیرینی آن را بهتر بچشیم، اما زندگی شیرین نیست هست ؟



۲ نظر:

3K25JL گفت...

چه خوب نوشتی. دلم خواست یه بار دیگه فیلمو ببینم

Unknown گفت...

فیلم خوب بیننده خوب :-)
ببینیم باز ،چه اشکال داره