۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

نارسیم،دیررسیم،زخم زننده ایم،در گردشیم، چی ایم؟

هی خاطرم میاد گذشته های نکبتی . میگم برگرد سر جات من تغذیه ی خوبی نیستم . تموم میشم یه روزی بالاخره ... میگه نه نمیشه . میگم فراموش نمیکنم باشه. تو برگرد فقط . میگه نه نمیشه برگردی باید بمونی همینجا  و بفهمی . من رو میکشه به عقب به همون جا که خودش حبس شده . میگم چطوریاس؟ یه نیگا تو ایینه میندازه به من و میگه ادما شاید نه هیچ وقت فراموش میکنن نه میبخشن . ادما میگذرند ... وقتی به زندگی هاشان برمی گردن ، روتین وار نقش میکشند به تن و جان خانه و کاشانه آنهارا میگذارند توی گنجه ی قدیمی خاکش میکنند ، فقط وقتی مشغول زندگی اند اینطوریاس... یادت باشه .
ولی وقتی دیگه زندگی کفِ اش از دستات خارج شه اون گنجه قدیمی جای زندگی کردن و روزمره بودن میفرستت زیر خاک تا توی نکبت قلت بزنی تا حلقه ی فیلم تموم شه .
اره دیگر.
همینه.
خالی نمیشه فقط پر میشه.

+ نمیدونم اصا متوجه اش شدی وقتی خوندی یا نه ! زندگی کردن یه چیزی سوای میوه ی رسیده یا همدمی حیوانه . زندگی که من میگم ادماش نارس اند . کالـــــ .... یا نه حتی میتونه اینطوری نباشه وقتی به زندگی کردن و پشت به این کال ها کردی و خسته ای هم قبوله ... فقط ادامه داذنه حاجی 
اره همینه

هیچ نظری موجود نیست: