۱۳۹۲ تیر ۳۱, دوشنبه

یادش نبود که همه درها قفل است
اما خاطرش بود که کلید های شهر همه در دست سردترین دستان است. که برایش باید یخ باشی تا دلی گرم !

+ توی این هوای گرم من هم دیوانه میشوم !
+ ترجیح میدادم منم مثل اون سه کوهنورد علیه سرما مقاومت کنم و بمیرم تا اینجا و به خاطر بیماری . 

هیچ نظری موجود نیست: