۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

به بی وزنی بیشتر از جاذبه نیاز دارم.

یکی از دوستام  همش بهم میگفت که چرا راک فارسی انقدر گوش میدی تو ؟! گذاشت پای سلیقه ولی خب همش که سلیقه نبود اون موقع . نیازی ندیدم بهش توضیح بدم اما به خودم گفتم . من موزیک ایرانی (به غیر از استثناهایی )اصلا گوش نمیدادم اما نیاز داشتم به زبون فارسی حرف بزنم یعنی دهنم تکون بخوره و من یک کلمه ای چیزی بگم توی  اون دوران و این هم نیاز من رو برطرف میکرد نیاز داشتم حرف بزنم نه به ترکی نه انگلیسی یا فرانسوی ... حالااین قضیه برای چهارسال پیش تا سال گذشته است همین الان که دارم مرور میکنم وقایع این مدت رو میبینم  من این همه مدت میخواستم فقط یک حرفی زده باشم در صورتیه که با اون اوضاع هم  از حالا بیشتر حرف میزدم .حالایی که من یک کلمه هم به زور از ذهنم و مغزم به سمت فک و دهانم برده میشه . دردناکه این . مثل اینکه بنایی که من سعی میکردم حفظش کنم داره فرو میریزه با اینکه اصلا دردی نداره .چند وقت پیش دوستی بهم گفت که اینا شوخی های موسیقی اند برای موقع هایی که نمیتونی زیادی چیزی رو هضم کنیم ! درست هم میگه .خیلی دلم میخواست انقدر آسون بود که تعمیمش میدادم به این که  وقتی حوصله  نداری زندگی کنی یه سری اوقاتی باشند که راحت تر بجویشون ... اسون تر قورت بدی ...

پ.ن : عنوان پست هم از یکی از آهنگ های هادی پاکزاد ِ!

هیچ نظری موجود نیست: