۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

جایی که قانون و قولش حرف خودت باشه

نه آقا جان . این جا ننشین برای من از عشق به وطن و مردم وطنت برای من بگو .
من قبل از تو هم بالا منبر بوده ام و این ادمها را دیده ام خیلیهاشان را.
نه من مثل تو هیچ ارزشی به این خاک ناپاک وطنی تو ندارم . من از ایران و خیلی از آدمهای نفهمش و بی اختیارش متنفرم و حالم به هم میخورد . ننشین اینجا برای من از مهربانی و خنده ها و شادمانی های این ملت شریف سخن بگو که مثل خواب بی پایه و اساس است تمام حرفات . من هم اگر میتوانستم از این مملکت و شما ادمها دور میشدم حتی جایی میرفتم که اگر به من میگفتند تا ثانیه ی اخر زندگی ات باید تک و تنها باشی و  حق نداری حرف که هیچ حتی فکری از این مرز و بوم و نقاشی هایش بکنی قبول میکردم و میرفتم .
حالا هی بیا بشین و برای من از روشنگری و دگر اندیشی و این جور کسشرا برای من بباف و من هم پشت سر هم سیگار پشت سیگار دود کنم قیافه اتو کمتر زشت ببینم پشت اون دود ... اینطوری خوبه؟

هیچ نظری موجود نیست: