۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

چیزی بود که باید مینوشتم اما بلد نبودم . اشتباهی رخ داد که اشباهات بعدی باعث شد همه تابو شدند. اشتباه ابتدایی کولی بود . تا اینجا نقطه !
کولی مینوشت، اوایل پیش خودش توی دفترهای کاهی که دوستش بودند شروع میکرد . بعد آنجا نوشت . بعدتر هم اینجا.
میان این کوچ واکوچ ها چیزهایی تغییر کرد، که دیگر کولی نخواست بنویسد ، مشتی از آن دفتر و خوشه هایش را سوزاند بعد هم با هر فعالیت دمدمی مزاج این زندگی قهر کرد.‌خسته هست. موارد علاقه اش محدود شده و کم مانده است که به «نقطه پایان» نزدیک شود. اما دوستان دوست داشتنی اش چه مجازی چه جغرافیای اوضاعشان خوب است و هنوز ازین بابت خوش شانس است ولی کولی مجبور است . آسوده نیست چه اینجا چه آنجا . ولبی اینجا مشت تزیین شده اش شده است. کولیانی که از نوستالژیا بیزارند و از گذشته بیزارند را ببخشید.
شما میدانید .  بالهایتان را قیچی کنید تا بالشی از رویا داشته باشید.‌

پ،ن: در پست سولو نقشی گرفتم که خیلی بازخورد خوبی برای من داشته. ممنونم. :-) 

۱ نظر:

سولو گفت...

بله میتونی share کنی چه با منبع چه بی منبع، در خصوص کیفیت صدا هم محدودیت امکانات گریبانگیر بود.. پیشاپیش عذر خواهی کرده بودم و مجدد هم.
پ ن: متقابلا ممنون..