۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

من آشپز خوبی ام که خودم از خوردن غذا و دسر هاش هیچ لذتی نمیبره

زندگی برای من هم زمانی که دروغ گفتم ناخوشایند بود و هم زمانی که راستگویی جلوی چشمانم رژه میرفت ناخرسند بودم. نه دروغ نجاتم داد و نه صداقت به دادم رسید . رستگاری نیاز واجبی نیست، بیشتر جنون موجبات خوشی فراهم می آورد .
آنچنان از همه ی افکاری که منفجر میشوند و پر میشوند و منفجر میشوند و چرخه ی مرگ و نیستی اش انتها ندارد لبریزم که از نوشتنش و حتی گفتنش به نزدیکترین دوست در دور دستها یا دورترین هرانسان دیگر هراس دارم و فراموشی میگیرم . 

۲ نظر:

3K25JL گفت...

خیلی خوب مینویسی.... تلخ و خوب

Unknown گفت...

خوبی از خودتونه، تلخی از من