۱۳۹۵ تیر ۱۲, شنبه

..... تا به انتها

همش مربوط به زخم و درد میشد.
نقطه اول درد خودش رو به بقیه ارجح میداد
نقطه دوم زخم خودش را میتونست تحمل کنه ولی امیدی به بقیه نقطه ها نداشت
نقطه سوم درد و زخمش خودش را ندید میگرفت تا رنج نقطه های اطراف بیشتر از حالش نباشه
نقطه چهارم از درد و داد های خود که رد میشد نمیتونست بقیه رو فراموش کنه و همه رو با هم به زخمه میکشید
نقطه پنجم به هیچ تخمش نبود و باکی از لجن زار بقیه نداشت
نقطه ششم از لجنزار پنجمی تغذیه میکرد
نقطه هفتم از زخم زدن های خودش در برابر بقیه حفاظت میکرد
نقطه هشتم و نهم و دهم و همینطور بقیه هم حضور داشتند به طریقی. اینگونه شد که انقدر تعداد سه نقطه ها زیاد شد که حسابش از دستمون در رفت و بعدش تبدیل شد به مشکل نگارشی و ستایشی و باگی از زندگی. اینطور شد که انسان مأمنی به جز درخت و برگهایش نداشت که خود تاریکی هم شامل میشد. اینگونه شد که نقطه های کف دست خون بودند بعد از ما و چکه چکه جمع شدند پای قبری که هنوز یک کپه خاک است. اینطور شد که محبت و صمیمیت همچنان اشتباه شمرده شد و من خشمی دارم که از غم زخم نقطه خودم نیست از درد های عزیزانی است که خاطراتم رو باهاشون شریک هستم و دلخوری بس بزرگی و ناراحتی عظیمی است از کسانی که مجبور به اشتراک دردها هستیم وقتي از درونشون به ما میخندند و کائناتشون رو یا خدایشون رو شکر میکنند که درد اونا کمتر از ماست. فامیل بخش مهمی از این خدارویان و تناسخ پسندان رو تشکیل میدهند به خصوص نزدیکترینهاشون به شما و ما و بعد احتمالاً دوستان و آشنایان و همکارانت هستند و بعد همینطور نزدیکتر و نزدیکتر تا این نعره و فریاد شب تمام بشوند ، تا جان بدیم ،در غیاب و حضور همین نقطه ها جان بگیرند.
درد درد درد ،درد ِِ دزدی ثانیه هایی است که از زندگی شما میگیرند.

هیچ نظری موجود نیست: