۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

بچه که منتظر تو نمیشه کوچیک بشی یا بزرگ بمونی ... بچه که منتظر تو نمیشه ، بزرگ میشه




یک دگمه ای تو دستاش بود که فشارش میداد با بچه بزرگ میشد... خوب بود ان موقع، دو نفر که خط سفید را میفهمیدند، بعد دوباره دوبار سه باری فشار میداد بچه که برمیگشت به سن خودش مینشست جلوی ایینه ی تلخ و نگاه میکرد که جبر ، جبر است دیگر... فکر کرد زمانی که پروانه اثرش را که میگذارد رد پایش مثل جوهر قرمز توی چشم میزند ،خوب یا بد . چه توقعی داریم مگر ، مگر اصلا میشود خاستگاه این زندگی را عوض کرد ... مگر می شود ؟

هیچ نظری موجود نیست: