شب بود
بیابان بود
خسته بودیم
ول بودیم
لش شدیم
کویر شد دنیامون
خشک شد
انگشتامون پوک شد انگشترا سیاه شد
دستامون پر از جیوه شد
صدا بوق آژیر ماشین میومد
یهو گلدون شکست
بعدش جادو قطع شد
تلویزیون خاموش شد
برقا رفت
همه چیز تاریک شد
همه چیز صاف شد
همه هم همینطور
ولی راستش
این یک خواب بود
پر از نا امیدی
اسمشو گذاشتم
دست انداز زیر فرشی که میخابیم، چطوره؟
بیابان بود
خسته بودیم
ول بودیم
لش شدیم
کویر شد دنیامون
خشک شد
انگشتامون پوک شد انگشترا سیاه شد
دستامون پر از جیوه شد
صدا بوق آژیر ماشین میومد
یهو گلدون شکست
بعدش جادو قطع شد
تلویزیون خاموش شد
برقا رفت
همه چیز تاریک شد
همه چیز صاف شد
همه هم همینطور
ولی راستش
این یک خواب بود
پر از نا امیدی
اسمشو گذاشتم
دست انداز زیر فرشی که میخابیم، چطوره؟
۲ نظر:
عالی بود...خیلی تلخ و خوب...
مرسی پوریا جان
ارسال یک نظر