۱۳۹۳ دی ۲۱, یکشنبه

ذخيره برای هیچ ِ من. منتقلش کن به درد بعدی

خیلی ساده شروع میشود همیشه، پشت خطوط مینویسیم و فکر میکنیم که "ما" هستیم و رنج، زاده ی درک و اراده ی ماست.
خیلی ساده شروع شد ، با درد آغاز شد و سپس هیچ اتفاق خوبی نیفتاد. اصلا اتفاق خوب چیست، غم چیست، درد ِ با شوق زندگی در چیست؟ ولی راستش اتفاق ها فقط بد بود ، میدانی من هم ندانستم، نمیدانستم لا پای زندگی ام چه باید بگذرد ، چه طور تحقیر شده، سرخورده، بیسواد، بیچیز ماندم. از تنهایی نگوییم زیرا که همهٔ مان تنهاییم. و ندانستم چطور کوچک بمانم که دیگر همه از یادم برود. همه اش اتفاق های بد بود ،شوم و سرد بود. ذره ذره یخ زدم. ذره ذره.  خیلی ساده شروع شد اما خیلی پیچیده و سخت تمام میشود، چرا؟ چون دیگر هیچ چیز راحت نیست. حتی مستراح هم نکیر و منکر شده. تو دیده بودی.  میدانم. اما از دست تو هم کاری برنمی آمد. من رها کردم باید میکردم. زیرا بعدها اتفاق ها دیگر شوم هم نشد. فقط بیهوده بود. مرگ ها بیهوده ، تولدهای بیهوده، اشنایی های بیهوده، سخن ها، درد ددلهای بیهوده حتی.  و تو از من دلگیر شدی. تو یعنی همه...  او و تو و شما.
یادم می آید.
  هشداردهنده خوابید و پاسخگو در خون گوشتش را چرب میکرد، طوری بود که سخت حرف زدم دیگر. اما تنهایی ، سخت حرف زدن  راحت است.مشکل از احترام به تعفن و بسیاری دیگر شروع میشود و دیگر بیشتر ِِادمها غریبه میشوند حتی تو که دیده بودی. معذرت میخواهم از همه مسخره بازیها اما  دست من نبود. فقط خستگی بود.  باور کن.  و خیلی سخت شد بعدش.
شنیدن سخت شد. نگاه کردن نیز. انتظار و انتقام هم هجو شدند. انتظار برای رفتن و دیدن و امدن. و انتقام از نرفتن ها و نگفتن ها. سخت تر شد.  جوری که که امروز صبح از خواب بلند شدم و گفتم همان بهتر میبود که هیچ کس نیاید ، هیچ کس نرود ، هیچ اتفاقی هم نیفتد. اما نشد. نشد و این جور هم خیلی دردناک است.
تو که دیگر شاید نبینمت حتی انتخاب هم ندارم برای این ملاقاتی که هرگز پیش نیامد. بگویم برایت که مرگ اویی که مدتها بود دوستش نداشتم پشتم سایه انداخته هنوز و آزارم میدهد؟
قاعده ای را فهمیدم این سالها ،کاش وقتی که از زندگی هایی که مسئولشان بودیم رفتیم، کاملا خارج شویم ، مرگمان را هم با خود ببریم. کاش وقتی رفته بود او هم مرگش را با خود میبرد. اینچنین بار فکر و خیال دزدش بر دوش من نمیماند. ازارم میدهد و خفته است فقط.
خستگي پایان نسخه  ی چیست؟
دیگرکه اتفاق خوب نمی افتد، اتفاق بد هم موثر نیست چرا هیچ چیز رخ میدهد؟ هیچ رخ بِده.  هیچ خوب است انگار. کمتر دردناک است. نگذار اتفاقی بیفتد . دیگر وحشتناک نخواهد بود.