۱۳۹۴ بهمن ۱۷, شنبه

بین من و تو کداممان اول در آخرون غرق خواهد شد سیاوش؟


باید پیش از این مینوشتم ،تقریبا همان موقع. اما برای درک شبی که از من هم پنهانی میگریست نمیدانم چه میتوانست گفته شود ؟ هرچه بیشتر به خودمان نگاه میکنم همچنان یک گودال خالی از عصاره و "وجودی" یَت میبینم در خودمان که دورادورش طوفان به مثابه گردبادی همه "مادی" بودن نگرش مارا در خود قورت داده است.

میدانی خیلی وقت است که میخواهم بگویم که داشتن یآس چقدر ستایش برانگیز است . یأسی که تو با هورمونهای بلا گرفته از قرصها و افیون هایی  که گاهی اوج میگیرند و یا تو را فقط به یک ماشین به پیش و پس رونده مبدل میکنند تجربه میکنی نه ، آن یاسی که از آرامش تو با این زندگی نامانوس و تجربه ها و حقارتهامان نشآت میگیرد میگویم. مارا تبدیل به آن من ی که هستیم میکند، که میداند چاره را راهی نیست و آن "من" را از هرچه از اطرافش میگذرد جدا مینماید و میکَندش از پس حال و گذشته اش ، تلاش میکند یاس را بشناسندش تا ذره ذره ای که باور و امید در او مانده باشد را زیر جسد خاکی و متعفنمان شعله ور کند تا همه چیز بسوزد. آرامش ، آرامش . او تورا به کوکتوس هدایت میکند ولی آزادت نخواهد کرد. در تلاش برای رهایی برای فراموشی ؟ درست میگویم؟ این هم نخواهد شد. ما فراموشی را فراموش نکرده ایم فقط گذر کرده ایم و حالا خودمان مانده ایم و سردر بقا.

دور بودن از ذات تجربه ی زندگی هایی از ما که سپری میشوند را به بالا میسپاریم و منتظر قضاوت حکمانی و تنهاییشان هستیم که مثل دمل چرکینی که با خدایان زندگی کرده باشند و زمانی که کارشان با آنها تمام شده باشد به آغوش ما بازگشته تا با ما یکی شوند میمانیم چه؟ آیا میتوانی ؟ اختلاف ها را نادید گرفته ای که خنده دار به نظر بیایندولی سرگرمی این اختلافات ظرفیت دنیای حریص انسانی را پاسخگو نیست.

به حقارت گرفته شدن را ضمادی نیست . بارها مارا در خود حل کرده و پوست انداخته ایم ولی این جهانی که تا کنون سه بُعد دارد فقط اینگونه از این نوعش را بالاآورده هیچ نمود و شد دیگری به ما نشان نداده است . من در این دنیاو ادم هایش هیچ چیزی ندیدم که بتوانیم بگوییم چیزی برای آن داشته باشیم و نگهدارش باشم .حافظ هیچ چیزی نخواهم بود.من هم خواهم رفت با دست خود و زودتر چه بهتر. این بُعدها فقط پیچیده ترند ، هرچه بالاتر باشیم قاضی ساده تری خواهیم بودو در پس هزارتوهای پست و لجن وار خودمان گم تر . آنگاه است که خاکسترهای بیجان ما شکست خود را میبینند.

دلم میخواست همین الان زيوس بلند میشد و میگفت بلند شو آغاز برنامه های جدید پایان گرفته  است،  به مرحله آخر رسیدیم ولی هیچ است و همین .